این که یک کشور چگونه امنیت ملی خود را در عرصه سیاست خارجی و بین المللی تعریف می کند، همواره موضوعی مناقشه برانگیز ، هم برای دانشگاهیان و هم برای دولتمردان باقی مانده است.به ویژه در مناطقی مانند خاورمیانه پیچیدگی و پویایی محیط امنیتی سیستمهای تابع ،تنوع و تعدد بازیگران از قدرتهای فرامنطقه ای و منطقه ای گرفته تا نقش آفرینی بازیگران غیر دولتی همچون گروههای قومی و مذهبی بر دشواری شناخت موضوع می افزاید. همانگونه که مارتین می نویسد در گذشته این امکان وجود داشت که یک دانشمند و متخصص رئالیست در امور دیپلماتیک به این شکل بهترین توصیه جهت حفظ و تقویت امنیت کشور را عرضه کند :« تلاش برای برابری نظامی و دستیابی به موازنه نظامی. این توصیه برای نیل به امنیت به مفهوم گسترش موثر راهبردهای بازدارندگی بود ». اما آیا در جهان آشوب زده سده نوین و بویژه در مناطق بحران خیز مانند خاورمیانه ، چنین رهیافتی قابلیت تبیینی دارد؟
رهیافت رئالیستی گفته شده در بالا ، مشخصاً از دهه 1990 به بعد به دلیل ناکارآمدی در تبیین رویدادها و دگرگونی بین المللی از جمله فروپاشی بلوک شرق و اتحاد شوروی سابق مورد انتقاد و بازنگری جدی قرار گرفته است . یکی از کاستی های مشهود این رهیافت ، نادیده گرفتن بازیگران نوظهور از جمله گروه های قومی ، مذهبی بود که اتفاقاً نقش آفرینی کم سابقه ای در شکل دهی به تحولات و رفتار دولتها در دوران پس از جنگ سرد داشته اند .
این مقاله ضمن مرور دیدگاه سنتی موازنه قوا و تبیین روند تاثیر گذاری عنصر قومیت و گروههای قومی بر سیاست خارجی دولتهای معاصر ، نظریه موازنه قوا را معرفی می کند .
الف : از موازنه قوای سنتی تا موازنه قوای فراگیر
رئالیسم یا واقعگرایی یک رهیافت کلی در سیاست بین المللی است . رئالیسم یک نظریه واحد نیست ، بلکه نظریه های واقعگرایانه متعدد مانند رئالیسم ساختاری ، تاریخی ، وضعیت جنگ یا موازنه قوا و لیبرال وجود دارد . نظریه عمومی موازنه قوا را می توان در قالب رهیافت کلی رئالیسم قرار دارد . مفروض موازنه قوا بر این مبنا قرار دارد که وضعیت جنگ ناشی از طبیعت بشر نیست بلکه نظام هرج و مرج گونه در جهان است که ترس ، بدبینی و ناامنی را پدید می آورد . لذا حتی اگر بازیکنان تمایلات خوبی نسبت به یکدیگر داشته باشند ، ممکن است منازعه و جنگ رخ دهد .
به لحاظ تاریخی رئالیست ها مستندات و ادله زیادی برای تایید مدعای خود دارند تا ایده اصلی موازنه قوا را بدین ترتیب عرضه کنند : تاریخ نشان می دهد که خطری استقلال این یا آن ملت را تهدید می کند ، به طور کلی به خاطر تسلی تدریجی کشورهای مجاور از لحاظ قدرت نظامی و ... بوده است . تنها کنترلی که برای مقابله با تسلط سیاسی ناشی از چنین وضعیتی وجود دارد ایجاد موازنه قوا است .